نگاهی سریع به محتوا
Toggleدر دهههای اخیر، تغییرات اقلیمی از یک موضوع علمی به یک بحران جهانی تبدیل شده است. شواهد علمی به طور قاطع نشان میدهند که افزایش غلظت گازهای گلخانهای در اتمسفر، به ویژه دیاکسید کربن (CO2)، عامل اصلی گرمایش جهانی است. این پدیده منجر به پیامدهای گستردهای از جمله افزایش دمای کره زمین، بالا آمدن سطح دریاها، وقوع پدیدههای جوی و اسیدی شدن اقیانوسها شده است. اقیانوسها که به عنوان بزرگترین جذب کننده کربن سیاره عمل میکنند، حدود 30 درصد از کل CO2 منتشر شده توسط فعالیتهای انسانی را جذب کردهاند. اما این فرآیند حیاتی، به قیمت اسیدی شدن آب اقیانوس تمام شده و اکوسیستمهای دریایی، از صخرههای مرجانی گرفته تا موجودات دارای پوسته، را با تهدیدی جدی روبرو کرده است.
بخش بزرگی از این انتشارات کربنی، ریشه در فعالیتهای صنعتی دارد. نیروگاههای تولید برق با سوختهای فسیلی، کارخانههای تولید فولاد و سیمان، و سایر فرآیندهای صنعتی، منابع اصلی و متمرکز انتشار CO2 به شمار میروند. در حالی که گذار به سمت منابع انرژی تجدیدپذیر یک هدف بلندمدت و ضروری است، واقعیت این است که اقتصاد جهانی برای دهههای آینده همچنان به این صنایع بنیادین وابسته خواهد بود. در اینجاست که فناوری جذب و ذخیرهسازی کربن به عنوان یک راهکار کلیدی و استراتژیک مطرح میشود.
فناوری CCS مجموعهای از تکنیکهاست که با هدف جلوگیری از ورود CO2 به اتمسفر طراحی شده است. این فناوری به جای تلاش برای حذف CO2 پراکنده در جو، مستقیماً به سراغ منابع بزرگ و نقطهای انتشار میرود و کربن را قبل از رها شدن، جذب میکند. CCS به عنوان یک فناوری پل عمل میکند؛ به این معنا که به صنایع حیاتی اجازه میدهد تا ضمن ادامه فعالیت و حفظ ثبات اقتصادی، اثرات زیستمحیطی خود را به شدت کاهش داده و به اهداف اقلیمی جهانی نزدیکتر شوند. این مقاله به عنوان یک راهنمای جامع و تخصصی، به بررسی عمیق فرآیندها، فناوریهای نوین، فرصتها و چالشهای پیچیده مرتبط با جذب و ذخیرهسازی دیاکسید کربن میپردازد تا درک کاملی از این حوزه حیاتی برای متخصصان صنعت و محیط زیست فراهم آورد.
فناوری جذب و ذخیرهسازی کربن (CCS) چیست؟
فناوری جذب و ذخیرهسازی کربن (CCS) یک رویکرد مهندسی پیشرفته برای مدیریت انتشار گازهای گلخانهای است. این فناوری یک فرآیند یکپارچه و چندمرحلهای است که هدف آن، جداسازی دیاکسید کربن از منابع صنعتی بزرگ، انتقال آن به یک مکان مناسب و در نهایت، ذخیرهسازی بلندمدت و ایمن آن به گونهای است که از ورود مجدد به اتمسفر جلوگیری شود. پروژههای CCS به طور معمول قادر به جذب 85 تا 95 درصد از CO2 تولیدی در یک منبع خاص هستند که این امر پتانسیل بالای این فناوری در کاهش انتشار را نشان میدهد.
درک این نکته ضروری است که CCS یک فناوری واحد نیست، بلکه یک زنجیره ارزش است که موفقیت آن به هماهنگی و کارایی تمام اجزای آن بستگی دارد. یک روش جذب بسیار کارآمد بدون وجود یک راهکار انتقال ایمن و یک سایت ذخیرهسازی مناسب و مقرونبهصرفه، عملاً بیفایده است. این وابستگی متقابل میان مراحل مختلف، منبع اصلی پیچیدگی فنی و هزینههای بالای پروژههای CCS است و نیازمند یک رویکرد جامع در برنامهریزی و اجراست. این زنجیره ارزش از سه مرحله اصلی تشکیل شده است:
- مرحله اول: جذب: این مرحله شامل مجموعهای از فرآیندهای فیزیکی و شیمیایی برای جداسازی CO2 از سایر گازهای تولید شده در تأسیسات صنعتی (مانند نیروگاهها یا کارخانههای سیمان) است. این پیچیدهترین و پرهزینهترین بخش کل فرآیند محسوب میشود.
- مرحله دوم: انتقال: پس از جذب، CO2 خالصشده باید فشرده شود تا به حالت مایع یا فوق بحرانی درآید. این کار حجم گاز را به شدت کاهش داده و امکان انتقال اقتصادی آن را از طریق خطوط لوله، کشتیهای ویژه، تانکرها یا قطار فراهم میکند.
- مرحله سوم: ذخیرهسازی: در مرحله نهایی، CO2 فشردهشده به سایتهای ذخیرهسازی دائمی منتقل و تزریق میشود. این سایتها میتوانند سازندهای زمینشناسی عمیق، اعماق اقیانوسها یا حتی محصولاتی باشند که از واکنش CO2 با مواد معدنی به دست میآیند.
در کنار CCS، مفهوم دیگری به نام CCUS نیز مطرح است. در این رویکرد، CO2 جذبشده به جای آنکه صرفاً به عنوان یک ماده زائد ذخیره شود، به عنوان یک ماده اولیه با ارزش مورد استفاده قرار میگیرد. این کاربردها میتواند شامل تولید سوختهای مصنوعی، بهبود مصالح ساختمانی مانند بتن، ساخت پلیمرها و مواد شیمیایی، یا استفاده در فرآیندهای بازیابی پیشرفته نفت برای استخراج نفت بیشتر از مخازن باشد. CCUS با ایجاد یک جریان درآمدی بالقوه، میتواند به بهبود توجیه اقتصادی پروژههای جذب کربن کمک کند، هرچند که خود نیازمند بازار مصرف برای محصولات نهایی است.
روشهای پیشرفته جذب و جداسازی دیاکسید کربن
مرحله جذب و جداسازی، قلب تپنده فناوری CCS و در عین حال، چالشبرانگیزترین و پرهزینهترین بخش آن است. برآوردها نشان میدهد که این مرحله میتواند تا 90 درصد از کل هزینههای یک پروژه CCS را به خود اختصاص دهد. انتخاب روش جذب مناسب به عوامل متعددی از جمله نوع فرآیند صنعتی، غلظت و فشار جریان گاز خروجی، و میزان خلوص CO2 مورد نیاز بستگی دارد. فناوریهای جذب به طور کلی به سه دسته اصلی تقسیم میشوند که هر یک مزایا و معایب خاص خود را دارند.
دستهبندی اصلی فناوریهای جذب CO2
جذب پس از احتراق: این روش، توسعهیافتهترین و رایجترین فناوری جذب کربن است. در این فرآیند، سوخت فسیلی (مانند زغالسنگ یا گاز طبیعی) به روش معمول در هوا میسوزد و انرژی تولید میکند. سپس، CO2 از گازهای خروجی دودکش، که عمدتاً شامل نیتروژن، بخار آب و مقادیر کمی از سایر آلایندههاست، جدا میشود. جریان گاز دودکش معمولاً دارای فشار اتمسفری و غلظت نسبتاً پایین CO2 (بین 5 تا 15 درصد) است. متداولترین تکنیک برای این کار، استفاده از حلالهای شیمیایی جاذب، مانند محلولهای آبی آمین (به ویژه مونو اتانول آمین)، در برجهای جذب و دفع است.
مزیت اصلی این فناوری، قابلیت انعطافپذیری و امکان نصب آن بر روی نیروگاهها و تأسیسات صنعتی موجود بدون نیاز به تغییرات اساسی در فرآیند اصلی است (که به آن Retrofitting میگویند). این ویژگی، امکان پیادهسازی مرحلهای و کاهش ریسک سرمایهگذاری را فراهم میکند و باعث شده است که بیشتر پروژههای نمایشی CCS در جهان از این روش استفاده کنند.
با این حال، چالش بزرگ این روش، جریمه انرژی بالای آن است. فرآیند بازسازی حلال آمین (جدا کردن CO2 از حلال برای استفاده مجدد) نیازمند مقدار زیادی انرژی حرارتی است که معمولاً از بخار تولیدی خود نیروگاه تأمین میشود. این امر میتواند بازده خالص تولید برق را بین 25 تا 40 درصد کاهش دهد که یک هزینه عملیاتی قابل توجه محسوب میشود. علاوه بر این، حجم بسیار زیاد گاز دودکش نیازمند تجهیزات و برجهای جذب بسیار بزرگی است و مشکلاتی مانند خوردگی تجهیزات توسط حلالهای آمینی و تخریب تدریجی حلال نیز از دیگر معایب آن به شمار میروند.
جذب پیش از احتراق: در این رویکرد، کربن از سوخت قبل از فرآیند احتراق جدا میشود. این فرآیند معمولاً در نیروگاههایی با سیکل ترکیبی و گازیسازی یکپارچه (IGCC) به کار میرود. در مرحله اول، سوخت فسیلی (مانند زغالسنگ) در فرآیندی به نام گازیسازی با مقدار محدودی اکسیژن و بخار آب واکنش داده و به گاز سنتز تبدیل میشود. گاز سنتز عمدتاً مخلوطی از هیدروژن (H2) و مونوکسید کربن (CO) است. در مرحله بعد، طی واکنش شیفت آب-گاز، مونوکسید کربن با بخار آب واکنش داده و به CO2 و هیدروژن بیشتر تبدیل میشود. در این نقطه، جریان گاز حاصل دارای غلظت بالای CO2 (15 تا 50 درصد) و فشار بالاست که شرایط را برای جداسازی فیزیکی CO2 بسیار مساعد میکند. پس از جداسازی، جریان سوخت باقیمانده که غنی از هیدروژن است، در یک توربین گازی برای تولید برق سوزانده میشود و محصول احتراق آن عمدتاً بخار آب است.
مزیت کلیدی این روش، کارایی بالاتر فرآیند جداسازی است. به دلیل غلظت و فشار بالای CO2، انرژی مورد نیاز برای جذب آن به مراتب کمتر از روش پس از احتراق است. علاوه بر این، هیدروژن تولید شده یک سوخت پاک و با ارزش است که میتواند در صنایع دیگر یا برای حمل و نقل نیز مورد استفاده قرار گیرد.
عیب اصلی این فناوری، هزینه سرمایهگذاری اولیه بسیار بالا و پیچیدگی فنی آن است. ساخت یک واحد گازیسازی و یکپارچهسازی تمام اجزای فرآیند، بسیار گران و پیچیده است و قابلیت اطمینان کل سیستم را به یک چالش تبدیل میکند. به همین دلیل، این روش برای نصب بر روی تأسیسات موجود مناسب نیست و تنها برای ساخت نیروگاههای جدید در نظر گرفته میشود.
احتراق با اکسیژن خالص: این روش یک رویکرد کاملاً متفاوت را در پیش میگیرد. به جای سوزاندن سوخت در هوا (که حدود 78 درصد آن نیتروژن است)، سوخت در یک محیط غنی از اکسیژن (معمولاً با خلوص 95 درصد) سوزانده میشود. با حذف نیتروژن از فرآیند، گاز خروجی دودکش عمدتاً از CO2 (با غلظت بیش از 80 درصد) و بخار آب تشکیل میشود. با سرد کردن این جریان گاز، بخار آب به راحتی متراکم و جدا میشود و آنچه باقی میماند، یک جریان تقریباً خالص از CO2 است که آماده فشردهسازی و ذخیرهسازی است.
بزرگترین مزیت این روش، سادگی فرآیند جداسازی CO2 است. از آنجایی که نیازی به حلالهای شیمیایی پیچیده یا فرآیندهای جداسازی فیزیکی نیست، میتوان به نرخ جذب بسیار بالا (نزدیک به 100 درصد) دست یافت. همچنین، حجم کل گاز دودکش تا 75 درصد کاهش مییابد و به دلیل عدم حضور نیتروژن، تولید آلایندههای اکسید نیتروژن (NOx) به شدت کم میشود.
اما چالش اصلی و بازدارنده این فناوری، هزینه بالا و مصرف انرژی بسیار زیاد واحد جداسازی هوا برای تولید اکسیژن خالص است. این واحد خود یک مصرفکننده بزرگ انرژی است و جریمه انرژی قابل توجهی را به کل سیستم تحمیل میکند. علاوه بر این، دمای احتراق در اکسیژن خالص بسیار بالاتر از احتراق در هواست، که این امر نیازمند استفاده از مواد و آلیاژهای گرانقیمت و مقاوم به حرارت برای ساخت دیگ بخار و تجهیزات مربوطه است.
درک جریمه انرژی به عنوان مانع اصلی اقتصادی و فنی در جذب کربن، یک نکته کلیدی است. در تمام روشهای جذب، یک هزینه انرژی قابل توجه برای انجام فرآیند جداسازی وجود دارد. در روش پس از احتراق، این هزینه صرف بازسازی حلال میشود؛ در روش پیش از احتراق، در فرآیند پرانرژی گازیسازی نهفته است؛ و در روش احتراق با اکسیژن، در مصرف برق بالای واحد جداسازی هوا تجلی مییابد. این جریمه انرژی مستقیماً به هزینههای عملیاتی بالاتر و کاهش بازده خالص تأسیسات منجر میشود و یک پارادوکس اقتصادی ایجاد میکند: فرآیندی که برای کاهش اثرات اقلیمی طراحی شده، خود مصرفکننده بزرگ انرژی است. به همین دلیل، نوآوری واقعی در حوزه CCS نه تنها در افزایش درصد جذب، بلکه در کاهش این جریمه انرژی نهفته است و تحقیقات گستردهای بر روی حلالهای نوین، جاذبهای با انرژی بازسازی پایین و غشاهای کارآمدتر متمرکز شده است.
فناوری | شرح فرآیند | راندمان/نرخ جذب | هزینه سرمایهگذاری | قابلیت نصب بر روی تأسیسات موجود | مزایای کلیدی | معایب کلیدی |
جذب پس از احتراق | جداسازی CO2 از گاز دودکش پس از سوختن سوخت در هوا، معمولاً با حلالهای آمینی. | 90-95% | متوسط | بالا (Retrofit) | فناوری بالغ؛ انعطافپذیری بالا برای تأسیسات موجود. | جریمه انرژی بالا؛ تجهیزات بزرگ؛ خوردگی و تخریب حلال. |
جذب پیش از احتراق | تبدیل سوخت به گاز سنتز (H2 و CO)، جداسازی CO2 قبل از احتراق، و سوزاندن هیدروژن. | 90-95% | بالا | پایین | کارایی جداسازی بالا؛ تولید هیدروژن به عنوان سوخت پاک. | هزینه ساخت بالا؛ پیچیدگی فنی؛ عدم امکان نصب بر روی تأسیسات موجود. |
احتراق با اکسیژن خالص | سوزاندن سوخت در اکسیژن خالص به جای هوا، تولید جریان خروجی غنی از CO2 و بخار آب. | >95% | بالا | متوسط | نرخ جذب بسیار بالا؛ کاهش شدید NOx؛ تجهیزات جداسازی کوچکتر. | هزینه و مصرف انرژی بالای تولید اکسیژن؛ نیاز به مواد مقاوم به حرارت. |
تکنیکهای کلیدی جداسازی CO2
صرف نظر از اینکه کدام یک از سه استراتژی اصلی جذب (پیش، پس یا با اکسیژن) انتخاب شود، در قلب هر یک از آنها یک تکنیک جداسازی مشخص برای تفکیک مولکولهای CO2 از سایر گازها وجود دارد.
جذب شیمیایی
این روش، که بالغترین و پرکاربردترین تکنولوژی جداسازی است، بر پایه واکنش شیمیایی برگشتپذیر بین CO2 (یک گاز اسیدی) و یک حلال مایع بازی استوار است.
- حلالهای آمینی: موادی مانند مونو اتانول آمین (MEA)، دی اتانول آمین (DEA) و متیل دی اتانول آمین (MDEA) به دلیل هزینه نسبتاً پایین، سرعت واکنش بالا و ظرفیت جذب مناسب، به طور گسترده در صنعت استفاده میشوند. با این حال، همانطور که اشاره شد، معایب بزرگی مانند نیاز به انرژی حرارتی زیاد برای شکستن پیوند شیمیایی و بازسازی حلال، تمایل به خوردگی تجهیزات فولادی، و تخریب در حضور اکسیژن و سایر ناخالصیهای موجود در گاز دودکش را دارند.
- جذب با اکسید کلسیم (CaO): این یک روش شیمیایی دیگر است که در آن اکسید کلسیم جامد (آهک زنده) با CO2 واکنش داده و کربنات کلسیم (CaCO3) پایدار را تشکیل میدهد. این فرآیند ظرفیت جذب بالایی دارد و ماده جاذب آن ارزان و فراوان است. کربنات کلسیم تشکیل شده را میتوان با حرارت دادن در دمای بالا دوباره به CaO و CO2 تجزیه کرد و جاذب را بازیافت نمود.
جذب فیزیکی
در این فرآیند، به جای واکنش شیمیایی، مولکولهای CO2 به دلیل نیروهای ضعیف بین مولکولی (نیروهای واندروالسی) به سطح یک ماده جاذب جامد با تخلخل بالا میچسبند. این فرآیند کاملاً برگشتپذیر است و بازسازی جاذب (آزادسازی
CO2) به سادگی با کاهش فشار (Pressure Swing Adsorption – PSA) یا افزایش دما (Temperature Swing Adsorption – TSA) انجام میشود که معمولاً انرژی کمتری نسبت به بازسازی حلالهای شیمیایی نیاز دارد.
- جاذبهای جامد:
- زئولیتها و کربن فعال: این مواد به دلیل ساختار متخلخل و سطح ویژه بسیار بالا، از دیرباز به عنوان جاذبهای صنعتی مورد استفاده قرار گرفتهاند. آنها میتوانند به طور انتخابی CO2 را از جریان گاز جدا کنند.
- چارچوبهای آلی-فلزی (Metal-Organic Frameworks – MOFs): این دسته از مواد نوین، انقلابی در علم مواد ایجاد کردهاند. MOFها ساختارهای کریستالی بسیار منظمی هستند که از یونهای فلزی متصل به لیگاندهای آلی تشکیل شدهاند و دارای تخلخل و سطح ویژه بینظیری (گاهی تا چندین هزار متر مربع در هر گرم) هستند. این ویژگیها به آنها ظرفیت جذب CO2 فوقالعاده بالایی میبخشد و آنها را به یکی از امیدوارکنندهترین گزینهها برای نسل آینده فناوریهای جذب تبدیل کرده است.
سایر تکنیکهای مهم
- جداسازی غشایی (Membrane Separation): در این روش از غشاهای پلیمری یا معدنی نیمهتراوا استفاده میشود که به طور انتخابی به مولکولهای CO2 اجازه عبور میدهند در حالی که مانع عبور گازهای بزرگتر مانند نیتروژن میشوند. مزایای این روش شامل سادگی فرآیند، عدم نیاز به مواد شیمیایی، ردپای کوچکتر تجهیزات و مصرف انرژی بالقوه کمتر است. با این حال، چالش اصلی در این حوزه، “توازن” (trade-off) بین نفوذپذیری (سرعت عبور گاز) و انتخابپذیری (توانایی تفکیک گازها) است. غشاهای با نفوذپذیری بالا معمولاً انتخابپذیری پایینی دارند و بالعکس.
- جداسازی برودتی (Cryogenic Separation): این فرآیند با سرد کردن جریان گاز تا دماهای بسیار پایین (زیر −78.5 درجه سانتیگراد در فشار اتمسفری)، CO2 را به صورت مایع یا جامد (یخ خشک) از سایر اجزا جدا میکند. این روش قادر به تولید جریانی از CO2 با خلوص بسیار بالا (بیش از 99 درصد) است، اما به دلیل نیاز به سیستمهای تبرید قدرتمند، فرآیندی بسیار انرژیبر و گران است و معمولاً تنها برای جریانهای گازی با غلظت اولیه بالای CO2 توجیه اقتصادی دارد.
فناوری نوین: جذب مستقیم از هوا
برخلاف تمام روشهای ذکر شده که CO2 را از منابع متمرکز و نقطهای (مانند دودکش کارخانهها) جذب میکنند، فناوری DAC یک گام فراتر رفته و دیاکسید کربن را مستقیماً از هوای محیط (اتمسفر) حذف میکند. این کار با عبور دادن حجم عظیمی از هوا از روی جاذبهای شیمیایی مایع یا جامد انجام میشود که به طور انتخابی با CO2 واکنش میدهند.
این فناوری از نظر تئوری پتانسیل فوقالعادهای برای مقابله با تغییرات اقلیمی دارد، زیرا میتواند نه تنها انتشارات فعلی را خنثی کند، بلکه کربن منتشر شده در گذشته را نیز از جو حذف نماید (ایجاد “انتشار منفی”). با این حال، چالش اصلی آن، غلظت بسیار پایین CO2 در اتمسfer (حدود 420 بخش در میلیون یا ppm) در مقایسه با غلظت آن در گازهای صنعتی (که هزاران برابر بیشتر است) میباشد. این غلظت پایین به این معناست که برای جذب هر تن CO2، باید حجم بسیار بیشتری از هوا پردازش شود، که این امر DAC را به شدت انرژیبر و گرانتر از سایر روشهای جذب میکند. در حال حاضر، این فناوری هنوز در مراحل اولیه توسعه و تجاریسازی قرار دارد.
انتقال ایمن و کارآمد CO2
پس از آنکه دیاکسید کربن با موفقیت از جریان گاز صنعتی جدا شد، باید به محل ذخیرهسازی نهایی منتقل شود. این مرحله، پل ارتباطی میان بخش جذب و ذخیرهسازی در زنجیره ارزش CCS است. برای انتقال اقتصادی و کارآمد، CO2 ابتدا فشرده میشود تا به حالت مایع یا فوق بحرانی درآید. در حالت فوق بحرانی (که در دما و فشار بالاتر از نقطه بحرانی CO2 یعنی 31.1 درجه سانتیگراد و 72.9 اتمسفر رخ میدهد)، این سیال چگالیای شبیه به مایع اما ویسکوزیتهای شبیه به گاز دارد که پمپاژ آن را در مسافتهای طولانی آسانتر میکند و حجم مورد نیاز برای انتقال را به شدت کاهش میدهد. دو روش اصلی برای انتقال CO2 در مقیاس بزرگ وجود دارد.
خطوط لوله
خطوط لوله، ستون فقرات زیرساخت انتقال CO2 در جهان هستند. این روش به عنوان رایجترین، کارآمدترین و اقتصادیترین راهکار برای جابجایی مقادیر انبوه CO2 در مسافتهای طولانی (صدها تا هزاران کیلومتر) شناخته میشود. در حال حاضر، هزاران کیلومتر خط لوله انتقال CO2 در سراسر جهان، به ویژه در آمریکای شمالی برای پروژههای بازیابی پیشرفته نفت (EOR) در حال بهرهبرداری است. این خطوط معمولاً از فولاد کربنی ساخته میشوند و برای جلوگیری از حوادث، تحت نظارت و بازرسیهای دقیق قرار دارند.
با وجود کارایی بالا، توسعه زیرساخت خطوط لوله با چالشهای قابل توجهی روبروست. هزینه سرمایهگذاری اولیه (CAPEX) برای ساخت یک خط لوله جدید بسیار بالاست. علاوه بر این، کسب مجوزهای لازم، تملک اراضی و حق عبور (right-of-way)، و جلب رضایت و پذیرش عمومی از موانع بزرگ اجتماعی و قانونی هستند. از نظر فنی نیز، یک ریسک مهم، خوردگی داخلی لولههاست. اگر CO2 حاوی رطوبت (آب) باشد، اسید کربنیک (H2CO3) تشکیل میشود که یک ماده خورنده است و میتواند به مرور زمان یکپارچگی خط لوله را به خطر اندازد. بنابراین، خشک کردن کامل CO2 قبل از ورود به خط لوله یک الزام فنی حیاتی است.
حمل و نقل با کشتی، تانکر و قطار
در شرایطی که ساخت خط لوله از نظر اقتصادی یا جغرافیایی امکانپذیر نباشد، یا برای انتقال مقادیر کمتر CO2، میتوان از روشهای دیگری مانند کشتی، تانکرهای جادهای و قطار استفاده کرد. این روشها انعطافپذیری بیشتری را ارائه میدهند و نیازمند سرمایهگذاری ثابت کمتری هستند. برای حمل و نقل با این وسایل، CO2 معمولاً به صورت مایع و در دمای پایین در مخازن تحت فشار ویژه نگهداری میشود. حمل و نقل دریایی با کشتیهای مخصوص، به ویژه برای جابجایی CO2 بین قارهها یا به سایتهای ذخیرهسازی فراساحلی، یک گزینه استراتژیک محسوب میشود.
با این حال، هزینههای عملیاتی (OPEX) این روشها معمولاً بالاتر از خطوط لوله است. فرآیندهای متعدد بارگیری، حمل و تخلیه، پیچیدگی لجستیکی و مصرف انرژی را افزایش میدهند. علاوه بر این، خود این وسایل نقلیه نیز در حین فعالیت، سوخت مصرف کرده و گازهای گلخانهای منتشر میکنند که باید در ارزیابی کلی چرخه عمر پروژه در نظر گرفته شود.
گزینههای ذخیرهسازی بلندمدت دیاکسید کربن
مرحله نهایی در زنجیره CCS، ذخیرهسازی بلندمدت و ایمن دیاکسید کربن است. هدف این است که CO2 جذبشده برای صدها تا هزاران سال از اتمسفر جدا بماند. انتخاب یک سایت ذخیرهسازی مناسب یک فرآیند پیچیده است که نیازمند ارزیابیهای دقیق زمینشناسی، ژئومکانیکی و زیستمحیطی است تا از معیارهایی مانند ظرفیت کافی، نفوذپذیری مناسب برای تزریق، و وجود یک لایه پوششی نفوذناپذیر برای جلوگیری از نشت اطمینان حاصل شود. روشهای ذخیرهسازی به چند دسته اصلی تقسیم میشوند که هر کدام ویژگیها، پتانسیلها و ریسکهای خاص خود را دارند.
روش ذخیرهسازی | مکانیسم | ظرفیت تخمینی جهانی (تن CO2) | ماندگاری/امنیت | آمادگی فناوری | ریسکهای اصلی زیستمحیطی |
ذخیرهسازی زمینشناسی | تزریق CO2 فوق بحرانی به سازندهای متخلخل زیرزمینی و به دام انداختن آن. | 2,000 تا 10,000 میلیارد | بالا (هزاران سال) | بالا (تجاری شده) | نشت به اتمسفر یا آبهای زیرزمینی؛ فعالیت لرزهای القایی. |
ذخیرهسازی اقیانوسی | تزریق مستقیم CO2 مایع به اعماق اقیانوس و انحلال آن در آب. | هزاران میلیارد | متوسط (صدها تا هزاران سال) | پایین (مرحله تحقیق) | اسیدی شدن شدید محلی آب؛ آسیب گسترده به حیات دریایی؛ احتمال بازگشت به اتمسفر. |
کانیسازی کربن | واکنش شیمیایی CO2 با مواد معدنی برای تشکیل کربناتهای جامد و پایدار. | بسیار بزرگ (وابسته به مواد اولیه) | بسیار بالا (دائمی) | متوسط (در حال توسعه) | اثرات زیستمحیطی ناشی از استخراج و فرآوری مواد معدنی. |
ذخیرهسازی بیولوژیکی | جذب CO2 توسط فرآیندهای طبیعی مانند فتوسنتز در جنگلها و خاک. | محدود و وابسته به مدیریت زمین | پایین تا متوسط (برگشتپذیر) | بالا (طبیعی) | رقابت برای کاربری زمین؛ ناپایداری در برابر آتشسوزی و تغییرات اقلیمی. |
ذخیرهسازی زمینشناسی
این روش، متداولترین، مطالعهشدهترین و گستردهترین شکل ذخیرهسازی CO2 است. در این روش، CO2 به سازندهای سنگی متخلخل در اعماق زمین (معمولاً بیش از 800 متر) تزریق میشود. در این عمق، فشار و دمای بالا باعث میشود CO2 در حالت فوق بحرانی باقی بماند که چگالی بالایی دارد و فضای کمتری را اشغال میکند. موفقیت این روش به وجود یک “سیستم ذخیرهسازی” کامل بستگی دارد: یک لایه سنگی متخلخل (مخزن) برای نگهداری CO2 و یک لایه سنگی نفوذناپذیر (پوشسنگ یا Caprock) در بالای آن برای جلوگیری از حرکت CO2 به سمت بالا. چندین مکانیسم به طور همزمان به حبس CO2 در زیر زمین کمک میکنند :
- به دام افتادن ساختاری (Structural Trapping): CO2 که سبکتر از آب شور موجود در مخزن است، به سمت بالا حرکت کرده و زیر لایه پوشسنگ непроницаемый، مانند یک گنبد، جمع و محبوس میشود.
- به دام افتادن باقیمانده (Residual Trapping): هنگام حرکت CO2 در منافذ ریز سنگ، بخشی از آن به صورت قطرات کوچک و غیرمتحرک در این فضاها گیر میافتد، شبیه به آبی که در یک اسفنج باقی میماند.
- به دام افتادن انحلالی (Solubility Trapping): بخشی از CO2 به آرامی در آب شور موجود در سازند حل میشود و یک محلول متراکمتر ایجاد میکند که تمایل به تهنشین شدن دارد.
- به دام افتادن معدنی (Mineral Trapping): CO2 حل شده در آب، اسید کربنیک ضعیفی تشکیل میدهد که به مرور زمان با مواد معدنی موجود در سنگ مخزن واکنش داده و کربناتهای جامد و پایداری مانند کلسیت را تشکیل میدهد. این امنترین شکل ذخیرهسازی است اما فرآیندی بسیار کند است (صدها تا هزاران سال).
انواع اصلی سازندهای زمینشناسی مناسب برای ذخیرهسازی عبارتند از:
- مخازن تخلیه شده نفت و گاز: این مخازن گزینههای ایدهآلی هستند زیرا ساختار زمینشناسی آنها قبلاً برای میلیونها سال نفت و گاز را در خود نگه داشته و توانایی آنها برای حبس سیالات اثبات شده است. همچنین، زیرساختهای موجود مانند چاهها و اطلاعات زمینشناسی جامع، هزینه و ریسک پروژه را کاهش میدهد.
- سازندهای نمکی عمیق (Deep Saline Aquifers): این سازندها لایههای سنگی متخلخلی هستند که با آب بسیار شور (غیرقابل شرب) اشباع شدهاند. این سازندها در حوضههای رسوبی سراسر جهان یافت میشوند و بزرگترین ظرفیت بالقوه برای ذخیرهسازی CO2 را در اختیار دارند.
- لایههای زغالسنگ غیرقابل استخراج: تزریق CO2 به لایههای عمیق زغالسنگ که استخراج آنها اقتصادی نیست، یک گزینه دیگر است. CO2 تمایل دارد به سطح زغالسنگ بچسبد و در عین حال، متان (CH4) که قبلاً جذب زغالسنگ شده بود را آزاد کند. این فرآیند که به آن “بازیابی پیشرفته متان از بستر زغالسنگ” (ECBM) میگویند، میتواند با فروش متان استخراج شده، به توجیه اقتصادی پروژه کمک کند.
- سازندهای بازالتی: بازالت یک نوع سنگ آتشفشانی است که سرشار از کلسیم، منیزیم و آهن است. هنگامی که CO2 (معمولاً حل شده در آب) به این سازندها تزریق میشود، به سرعت با این مواد معدنی واکنش داده و به کربناتهای جامد و پایدار تبدیل میشود. این فرآیند کانیسازی در بازالت بسیار سریعتر از سنگهای رسوبی است و میتواند در عرض چند سال CO2 را به سنگ تبدیل کند، که امنیت ذخیرهسازی را به شدت افزایش میدهد.
ذخیرهسازی اقیانوسی
این روش شامل تزریق مستقیم CO2 مایع به اعماق اقیانوس (معمولاً در عمق بیش از 1000 متر) است. اقیانوسها به طور طبیعی یک مخزن عظیم کربن هستند و پتانسیل جذب مقادیر بسیار زیادی CO2 اضافی را دارند. در اعماق زیاد، فشار بالا باعث میشود CO2 به صورت مایع باقی بماند و چگالی آن بیشتر از آب دریا شود، که باعث تهنشین شدن آن در کف اقیانوس میشود.
با این حال، این روش به دلیل نگرانیهای شدید زیستمحیطی بسیار بحثبرانگیز است و در حال حاضر هیچ پروژه تجاری از آن استفاده نمیکند. تزریق مستقیم CO2 باعث ایجاد “نقاط داغ” (hotspots) با اسیدیته بسیار بالا در اطراف محل تزریق میشود که میتواند به شدت به موجودات دریایی و اکوسیستمهای اعماق دریا آسیب برساند. علاوه بر این، هیچ تضمینی برای ماندگاری دائمی CO2 در اقیانوس وجود ندارد و این احتمال وجود دارد که از طریق جریانهای اقیانوسی، این CO2 در طی قرنها دوباره به سطح بازگشته و وارد اتمسفر شود.
کانیسازی کربن
این فرآیند که به آن “هوازدگی تسریعشده” نیز میگویند، از فرآیندهای طبیعی زمین الهام گرفته است. در طبیعت، سنگهای سیلیکاته به آرامی با CO2 موجود در آب باران واکنش داده و کربنات تشکیل میدهند. کانیسازی کربن این فرآیند را در یک محیط صنعتی تسریع میکند. در این روش، CO2 با مواد معدنی حاوی اکسیدهای کلسیم و منیزیم، مانند سنگهای اولترامافیک (پریدotiti و سرپانتین) یا پسماندهای صنعتی (مانند سرباره فولاد)، واکنش داده و کربناتهای جامد و بسیار پایداری مانند کربنات کلسیم (CaCO3) و کربنات منیزیم (MgCO3) را تولید میکند.
مزیت اصلی این روش، امنیت و ماندگاری فوقالعاده بالای آن است. CO2 به صورت شیمیایی در ساختار یک ماده جامد و بیخطر قفل میشود و ریسک نشت آن تقریباً صفر است. این دائمیترین شکل ذخیرهسازی کربن محسوب میشود. علاوه بر این، محصولات جانبی این فرآیند (کربناتها) میتوانند به عنوان مواد اولیه در صنایع ساختمانی (مانند بتن و مصالح پیشساخته) مورد استفاده قرار گیرند و یک مسیر CCU را ایجاد کنند.
چالشهای اصلی این روش، کند بودن سرعت واکنش و نیاز به انرژی برای آمادهسازی مواد اولیه (مانند خرد کردن سنگها برای افزایش سطح تماس) است که میتواند هزینهها را افزایش دهد. با این حال، تحقیقات برای بهینهسازی این فرآیند و کاهش مصرف انرژی آن ادامه دارد.
ذخیرهسازی بیولوژیکی
این رویکرد به جای استفاده از فناوریهای مهندسی، بر تقویت فرآیندهای طبیعی برای جذب و ذخیره CO2 متمرکز است.
- جنگلها و خاک: درختان و گیاهان از طریق فرآیند فتوسنتز، CO2 را از اتمسفر جذب کرده و آن را در زیستتوده خود (تنه، شاخهها، ریشهها) ذخیره میکنند. خاکها نیز، به ویژه در جنگلها، مراتع و اراضی کشاورزی مدیریتشده، میتوانند مقادیر عظیمی از کربن آلی را در خود نگه دارند. اقداماتی مانند جنگلکاری، احیای جنگلها و کشاورزی پایدار میتوانند ظرفیت این مخازن طبیعی را افزایش دهند.
- میکروارگانیسمها: استفاده از میکروجلبکها در بیوراکتورها یک روش نوظهور است. این موجودات میکروسکوپی نرخ فتوسنتز بسیار بالایی دارند و میتوانند CO2 (مثلاً از گاز دودکش یک نیروگاه) را به سرعت به زیستتوده تبدیل کنند. این زیستتوده سپس میتواند برای تولید سوختهای زیستی یا سایر محصولات با ارزش استفاده شود.
چالشها، ریسکها و چشمانداز اقتصادی CCS
با وجود پتانسیل فنی بالای فناوری CCS، پیادهسازی گسترده آن با موانع بزرگ اقتصادی، فنی، اجتماعی و قانونی روبروست. درک این چالشها برای ارزیابی واقعبینانه نقش CCS در آینده انرژی و محیط زیست ضروری است. واقعیت این است که استقرار CCS اساساً توسط اقتصاد و سیاستهای عمومی محدود میشود، نه فقط توسط فناوری. در حالی که چالشهای فنی قابل توجهی وجود دارد، موانع غیرفنی به عنوان اصلیترین بازدارندهها عمل میکنند. هزینههای بالای سرمایهای و عملیاتی، اکثر پروژههای CCS را بدون حمایت قابل توجه دولتی (مانند یارانهها یا اعتبارات مالیاتی) غیراقتصادی میکند. فقدان یک چارچوب نظارتی جهانی و قیمتگذاری کربن، سرمایهگذاری بخش خصوصی را با تردید مواجه کرده است. علاوه بر این، توسعه زیرساختها، به ویژه خطوط لوله، با مخالفتهای عمومی و فرآیندهای پیچیده صدور مجوز روبروست. این مجموعه از عوامل نشان میدهد که حتی با وجود فناوری بینقص، استقرار گسترده CCS در یک بازار آزاد رخ نخواهد داد و این یک تلاش مبتنی بر سیاستگذاری است.
موانع اقتصادی
- هزینههای بالا: پروژههای CCS به شدت سرمایهبر هستند. هزینههای سرمایهگذاری اولیه (CAPEX) برای ساخت تأسیسات جذب، شبکه خطوط لوله و سایتهای تزریق میتواند به میلیاردها دلار برسد. علاوه بر این، هزینههای عملیاتی (OPEX) به دلیل مصرف انرژی بالای فرآیند جذب و فشردهسازی، و همچنین هزینههای نظارت و نگهداری بلندمدت، قابل توجه است.
- فقدان مدل تجاری پایدار: بزرگترین مانع اقتصادی، عدم وجود یک مدل تجاری سودآور برای CCS است. در غیاب یک قیمتگذاری معنادار و جهانی برای انتشار کربن یا مشوقهای دولتی قدرتمند و پایدار، انگیزه اقتصادی کمی برای شرکتها جهت سرمایهگذاری در این فناوری گرانقیمت وجود دارد.
ریسکهای فنی و ایمنی
- نشت : اصلیترین نگرانی در مورد ذخیرهسازی زمینشناسی، احتمال نشت CO2 از مخزن و بازگشت آن به اتمسفر یا نفوذ به سفرههای آب زیرزمینی است. این نشت میتواند از طریق مسیرهای پیشبینی نشده مانند گسلهای ناشناخته، شکستگیهای ایجاد شده در لایه پوشسنگ به دلیل فشار تزریق، یا از طریق چاههای قدیمی و متروکهای که به درستی مسدود نشدهاند، رخ دهد. اگرچه مطالعات نشان میدهد که با انتخاب و مدیریت صحیح سایت، ریسک نشت بسیار پایین است، اما این نگرانی همچنان یک چالش فنی و یک مانع برای پذیرش عمومی باقی میماند.
- فعالیتهای لرزهای القایی: تزریق حجم عظیمی از سیال به اعماق زمین میتواند فشار سیال در منافذ سنگها را افزایش دهد. این افزایش فشار میتواند باعث لغزش بر روی گسلهای موجود در نزدیکی محل تزریق و ایجاد زمینلرزههای کوچک شود. اگرچه احتمال وقوع یک زلزله بزرگ و مخرب بسیار کم است، اما این پدیده نیازمند نظارت دقیق لرزهنگاری در طول عمر پروژه است.
- خوردگی و تخریب مواد: همانطور که در بخش انتقال ذکر شد، ترکیب CO2 با آب، اسید کربنیک ایجاد میکند. این ماده خورنده میتواند به مرور زمان باعث تخریب خطوط لوله، تجهیزات تزریق و پوشش سیمانی چاهها شود و یکپارچگی کل سیستم را به خطر اندازد. این امر نیازمند استفاده از مواد مقاوم به خوردگی و نظارت دقیق بر شرایط عملیاتی است.
چالشهای زیرساختی و قانونی
- نیاز به زیرساخت گسترده: پیادهسازی CCS در مقیاس جهانی نیازمند ساخت یک شبکه عظیم و بینالمللی از خطوط لوله و زیرساختهای ذخیرهسازی است که از نظر مقیاس با زیرساختهای موجود نفت و گاز قابل مقایسه است. این یک تعهد زیربنایی بزرگ و بلندمدت است.
- چارچوب قانونی و نظارتی: هنوز در بسیاری از کشورها، چارچوبهای قانونی مشخصی برای پروژههای CCS وجود ندارد. مسائلی مانند مالکیت فضای متخلخل در اعماق زمین، مسئولیت بلندمدت سایتهای ذخیرهسازی پس از بسته شدن (چه کسی مسئول نظارت و جبران خسارت احتمالی نشت در 100 سال آینده است؟)، و استانداردهای نظارت، گزارشدهی و راستیآزمایی (MRV) باید به طور شفاف تدوین شوند.
- پذیرش عمومی: مخالفت جوامع محلی با ساخت خطوط لوله یا سایتهای ذخیرهسازی در نزدیکی محل زندگیشان، که اغلب با پدیده “نه در حیاط خلوت من” (NIMBY – Not In My Backyard) شناخته میشود، میتواند به یک مانع جدی برای توسعه پروژهها تبدیل شود. جلب اعتماد عمومی از طریق شفافیت، مشارکت و آموزش در مورد ایمنی و مزایای این فناوری، یک جزء حیاتی برای موفقیت CCS است.
نتیجهگیری
فناوری جذب و ذخیرهسازی کربن (CCS) یک حوزه پیچیده، چندوجهی و پر از چالش است، اما در عین حال، یکی از ابزارهای ضروری در جعبه ابزار جهانی برای مقابله با تغییرات اقلیمی به شمار میرود. این راهنمای جامع نشان داد که CCS یک زنجیره ارزش یکپارچه است که از سه مرحله کلیدی جذب، انتقال و ذخیرهسازی تشکیل شده و هر مرحله شامل مجموعهای از فناوریهای متنوع با مزایا و معایب خاص خود است. از روشهای بالغ جذب پس از احتراق با حلالهای آمینی گرفته تا فناوریهای نوظهور مانند جذب مستقیم از هوا و کانیسازی کربن، گزینههای متعددی برای مدیریت انتشار دیاکسید کربن در دسترس است.
نکته کلیدی این است که CCS یک “راهحل جادویی” یا جایگزینی برای گذار به سمت انرژیهای تجدیدپذیر و افزایش بهرهوری انرژی نیست. بلکه، یک فناوری مکمل و حیاتی است که به عنوان یک پل استراتژیک عمل میکند. این فناوری به ویژه برای صنایع سختکربنزد مانند تولید سیمان، فولاد و مواد شیمیایی، که فرآیندهای ذاتی آنها منجر به انتشار CO2 میشود، نقشی غیرقابل انکار دارد. CCS به این صنایع امکان میدهد تا ضمن ادامه فعالیتهای اقتصادی حیاتی، ردپای کربنی خود را به شدت کاهش دهند و در مسیر دستیابی به اهداف اقلیمی جهانی گام بردارند.
آینده CCS به شدت به سه عامل بستگی دارد: نوآوری فناورانه برای کاهش هزینهها و “جریمه انرژی”، سیاستگذاریهای حمایتی و قاطع دولتی برای ایجاد یک مدل تجاری پایدار (مانند قیمتگذاری کربن)، و جلب اعتماد و پذیرش عمومی از طریق مدیریت شفاف ریسکها. در این چشمانداز پیچیده، درک عمیق این فناوریها برای تمام فعالان صنایع بزرگ ضروری است. شرکتهای تأمینکننده گازهای صنعتی و آزمایشگاهی، به عنوان بخشی از این اکوسیستم پیشرفته، نقشی کلیدی در زنجیره تأمین، ارائه گازهای خالص مورد نیاز (مانند اکسیژن برای فرآیند احتراق با اکسیژن خالص) و پشتیبانی فنی از این پروژههای استراتژیک ایفا میکنند و در خط مقدم گذار به یک آینده صنعتی پایدار و کم-کربن قرار دارند.